به گزارش ایکنا، ساعد باقری، شاعر و پژوهشگر ادبی، در بخش دوازدهم «ملکوت آرامش» میگوید: در متون کهن فارسی هر جا که از تعبیر سلطان بلخ استفاده شده، غالباً مرادشان ابراهیم اَدهم است. آوردهاند که روزی سلطان بلخ بر در سرایی نشسته بود و غلامان صفزده. ناگاه کسی آمد با انبانی و عصایی. خواست تا در سرای سلطان رود. غلامان گفتند: ای پیر کجا میروی؟
گفت: در این کاروانسرا میروم. گفتند: این سرای پادشاه بلخ است. سلطان بشنید و امر کرد تا او را بیاوردند. گفت: ای مرد، این سرای من است نه کاروانسرا.
گفت: ای سلطان، این سرای نخست از آن که بود؟
گفت: از آن جدم.
گفت: چون او درگذشت؟
گفت: از آن پدرم.
گفت: چون پدرت بمرد، که را شد؟
گفت: مرا.
گفت: چون تو بمیری، که را شود؟
گفت: پسرم را.
گفت: پس آنجا که یکی در شود و دیگری به درآید. کاروانسرایی باشد، نه سرا.
حکایتها و اقوالی که در مذمت دنیاطلبی نقل میشود، نباید ما را به اشتباه بیندازد. به قول غزالی که گفت: هر چه در دنیاست نه از دنیاست و اشاره میکند که اهل طاعت، فرصت رسیدن به سعادت ابدی را در همین دنیا به دست میآورند یا درباره لزوم تلاش برای معاش از این موضوع یاد میکند. در واقع به ما یادآوری میکند که هر کسی به اندازه آرزوهایش میارزد و هر کسی بهایش آنقدری است که بزرگترین گرسنگیهای او متوجه هر چه هست، آخر آرزوهایش در آن حد و اندازه ارزش دارد و دل در دنیا بستن نه به معنای کار دنیا کردن است، بلکه به معنای این است که عوض اینکه دنیا در خدمت ما باشد، ما در خدمت دنیا باشیم. به قول صاحب کشفالمحجوب، کان المتقدمون، یاکلون لیعیشون؛ یعنی گذشتگان چنین بودند که میخوردند برای اینکه زندگی کنند و آنجا گله میکند که امروزه زندگی میکنند برای اینکه خوب بخورند و در واقع این مذمتها متوجه چنین چیزی است.
به نقل از بزرگی هم آوردهاند که اگر دنیا را همین عیب بیش نیستی که عاریتی است، شایستی که اصحاب همت بدان التفات ننمودندی، چنانکه از باب همت و مروت از به عاریت گرفتن اسباب تجمل ننگ دارند. یعنی من زمانی به چیزی نیاز دارم، مثلاً برای بردن بیماری به جایی به وسیله نقلیه کسی نیاز دارم تا قرض بگیرم، اما برای چیزی که اسباب تجمل است، اگر از کسی عاریت بگیرم، گفتهاند که خلاف روش اصحاب همت است. اینها که نقل کردم از رساله قشیریه است.
از سقراط پرسیدند: سبب بسیاری نشاط و کمی حزن تو چیست؟ گفت: من دل بر چیزی ننهم که چون مفقود شود، اندوهگین گردم.
و اما در چهل مجلس، علاءالدوله سمنانی میگوید؛ که ای عزیز، چون عاریت بودن دانستی، هم بباید دانست که آنان که گوهر وجود خویش به دنیا نفروشند، هرگز با تلاش و مجاهدت در این دنیا مخالفت نورزند.
در چهل مجلس است که شیخ علاءالدوله سمنانی گفت: حق تعالی این زمین و مزارع را به حکمت آفریده است و میخواهد که معمور و آباد باشد و فایده به خلق رساند و اگر خلق بداند که ترک آبادسازی و معطل گذاشتن زمین چه گناه عظیمی است، هرگز اسباب آبادسازی از دست واننهد. هر کس زمینی دارد که هر سال از آن هزار من غله حاصل تواند کردن. اگر به تقصیر و اهمال نهصد من حاصل کند و به آن سبب آن صد من از حلق خلق دور افتد، به قدر آن صد من از وی بازخواست خواهند کرد و چنانچه کسی به کاهلی ترک عمارت زمین کند و آن را زهد نام نهد، جز متابعت شیطان چیزی دیگر نیست و هیچ کس کمتر و زیانکارتر از آدم بیکار نیست، چه در دنیا و چه در عقبی.
انتهای پیام